امروز دلم بسیار تنگ شده است و حرفهای دلم را در اینجا مینوسم :
سلام بر تو ای عزیز من* بر شهر کو دشت تو
بر مسلمان هندو هم کیش تو همه خوبان سجده کند در پیش تو
کلی بیگانه و هم خویش تو* {پیمان}میرود از پیش تو*
تا بماند غصه اندر دل ریش تو*
دور گشتی تو زمن* کردی تو غم خواری*
در مریضی تو پرستاری *جانم بفـــدا که تو آی*
پرسیش احوال مای* تو اجازه داری* حالا کی استی تو بمن*
همه وقت استم بفکر تو *من نشدم نصیب تو*
او هست حبیب تو* دیگری هم خطیب تو* اما چشم کور شد زمن*
به من بیگانه گفتی* سخن راست نگفتی*
چشم زمن تو دوختی* یگبار تو شگفتی*
عاقلانه نگفتی *{پیمان} رنجیدی زمن*
رحمت بر تو یار باوفا بودی* حالا گم شده آن خصلت تو*
از گپت رنجاندی مرا* من که بودم پیش خدمت تو*
چون بودیم باهم شیر شکر* شیرنی ها گم شد ازخصلت تو*
تو نداری مرا هیچ به خیال* {پیمان}دارد انتظار صحبت تو
سلام بر تو ای عزیز من* بر شهر کو دشت تو
بر مسلمان هندو هم کیش تو همه خوبان سجده کند در پیش تو
کلی بیگانه و هم خویش تو* {پیمان}میرود از پیش تو*
تا بماند غصه اندر دل ریش تو*
دور گشتی تو زمن* کردی تو غم خواری*
در مریضی تو پرستاری *جانم بفـــدا که تو آی*
پرسیش احوال مای* تو اجازه داری* حالا کی استی تو بمن*
همه وقت استم بفکر تو *من نشدم نصیب تو*
او هست حبیب تو* دیگری هم خطیب تو* اما چشم کور شد زمن*
به من بیگانه گفتی* سخن راست نگفتی*
چشم زمن تو دوختی* یگبار تو شگفتی*
عاقلانه نگفتی *{پیمان} رنجیدی زمن*
رحمت بر تو یار باوفا بودی* حالا گم شده آن خصلت تو*
از گپت رنجاندی مرا* من که بودم پیش خدمت تو*
چون بودیم باهم شیر شکر* شیرنی ها گم شد ازخصلت تو*
تو نداری مرا هیچ به خیال* {پیمان}دارد انتظار صحبت تو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر