کل نماهای صفحه

۱۳۹۱ خرداد ۱۴, یکشنبه

سنگ بر

چند روز قبل من بطرف ولسوالی کهمرد ولایت بامیان میرفتم شام بدهن سیغان بودم وبخاطر کاری ضروری به بازار دوآب میخ زرین روان شدم همرای دو نفر نوجوان ویک شخص دیگر که سن بزرگتر بودهمرای ما جمله 4 نفر ومن هم درایوری میکردم وقت از شام گزشته بود وباران بسیار میبارید نزدیک دواب که رسیدم یک صدای بسیار وحشتناک که گویا تمام کوه فرو ریخته و کسی صدا زد که ماین من خودرا تکان دادم که روی شکم وپایم درد وسنگینی میکند خودرا تکان دادم که سنگ نسبتآ کلان بالای بایم میباشد دروازه موتر را باز نمودم وسنگ را پاین انداختم وپای راستم را بالا کردم ومیخواستم که پای چپم را بالا کنم که سرم گیچ شد ودیگر نفهمیدم همین اشخاص که بامن بود مرا در نزد داکتر بردند خونریزی بسیار زیاد داشتم بعد از 1 ساعت با هوش آمدم نصف راه سیغان میباشم .
ودرد پایم ویک چشمم بسیار شدید بود بهر صورت خداوند نگهداشت مرا   سنگ از بالا آمده به شیشه پیش روی وبالای اشترینگ  وضربه سوم بمن خورد . گر نگهدار تو باشد خالق یکتا // شیشه را در بغل سنگ نگهمیدارد

این هم عکس از آن حادیثه و موتر