کل نماهای صفحه

۱۳۸۹ فروردین ۹, دوشنبه

من کنارت

یک شبی مجنون نمازش را شکست*بی وضو درکوچه لیلاه نشست*عشق آنشب مست مستش کرده بود*فارغ از جام الستش کرده بود*گفت یارب از چه خارم کرده ای*بر صلیب عشق دارم کرده ای*خسته ام زین عشق دل خونم نکن*من که مجنونم تو مجنونم نکن*مرد این بازیچه دیگر نیستم*این تو ولیلاه ی تو من نیستم*گفت ای دیوانه لیلای تو منم*در رگ..پنهان پیدایت منم*سالها با جور لیلاه ساختی*من کنارت بودم نشناختی*

۱۳۸۸ اسفند ۲۵, سه‌شنبه

درد تو

ای درد توآرام دلمن*ای نام تو الهام دل من*یاد تو سرانجام دل من*از مهرتو پرجام دل من*وصلت زجهان کام دل من*دانی تو که من بیمار تو ام*دل سوخته گفتار تو ام*جان باخته رفتار تو ام*تویار منی من یار تو ام*من منتظر دیدار تو ام*من عشق ترا پنهان نکنم*پیمان تراویران نکنم*باغیر تو من پیمان نکنم*بهر تو دریغ از جان نکنم*جان بخشمت وافغان نکنم*

۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه

سال نو 1389 مبارک

سال نو 1389 را برای همه دوستان مبارک باد میگویم:
ای خوشا باشدمرا در گوشه بوستانکی*کوزه پر آبکی و سفره پر نانکی*از کتاب شاعرانتیک دوتا دیوانگی*زان سپس خوش بودنت با دلبر جانانکی*شاد من از وصالت فاریغ از هجرانکی*نازنین مهوش ات گل پیکر شیرین لب ات*دلبر خوش صحبتت دلدار سیمن در قدت*رویکش چن روزک وگیسویکش همچون شبت*کم کمک گفتم به آواز سوزهجران مطلبت*

شوخ دردانه

دلدار بمن گفت چرا غمگینی*در بند کدام دلبرک شیرینی*برجستم آهینه بدستش دادم *گفتم که در آهینه کی را میبینی*نمیپرسی نام من*نمی شوی رام من*نرگیس فتان تو*نمیدهد رام من*خال لبت دانه و*زلف توشد دام من*دلبر به دلم بسی ستم کردوگریخت*شوخ دردانه*رنجید مرا اسیر غم کرد وگریخت*یار نازدانه*پروانه غم ام شنید لرزان شد سوخت*آهو رخ من بدیدورم کردوگریخت:

۱۳۸۸ اسفند ۱۹, چهارشنبه

بز بشهر

روزی در قریه دور از شهر یک فامیل ذندگی میکرد و یگ بز داشت و از شیر ان استفاده میکرد روز خودرا میگزراند و بز دیگر شیر نمیداد زنش گفت برو این بز را بفروش واز پولش مقداری آرد وروغن بیاور مرد گپ زن خودرا قبول کرد بز را گرفت در نزد بایسکل خود آمد بز را همرای باسیکل گرفته آمد نزدیک شهر به یگ مرد رسید آن مرد از شوخی گفت برادر بز را به داخل شهر نمی ماند. صاحب بز گفت خودم را هم نمیماند گفت خودت را میماند صاحب بز فکر نمود و بز را در پشت خود بست در بالای باسیکل سوار شد گفت حالا که بز را نمیرود من در بالی باسیکل استم اگر کسی دیگر پرسان کند میگویم چشم شما بز است:

۱۳۸۸ اسفند ۱۷, دوشنبه

دیگر گول ترا نمیخورم.

ابلهی ریسمانی به خر خود بسته. سرریسمان را گرفته و خود از پیش می رفت. عیاری آمد ریسمان را ازسر خر باز کرد خررا به رفیق خودداد و ریسمان را به سر خود بست. چند دقیقه که گزشت. سرفه کرد.
صاحب خر به عقب برگشت عوض خر آدمی را به ریسمان دید.
گفت( خر من په شد؟) گفت . من همانم!
چون به مادر خود بی ادبی کرده بودم.در حق من نفرین کرد.خدا مرا خر نمودحالا دل مادربه حالم سوخت.دوعا کرد دوباره بصورت آدمی در آمدم.
صاحب خر. ریسمان خودرا باز کرد و از او عذر خواست که من نمیدانستم ومدتهااز تو بار کشیدم وبر پشت سوار شدم امیدوارم که از تفصیرمن بگزری.
چند روز بعد در میان مال فروشان خر خودرا دید که میفروشند.پیش آمد وسر به گوش خر گزاشت وگفت!ای بیشرم باز در حق مادرت چه بی ادبی کرده ای که خر شده ای؟ دیگر گول ترا نمیخورم واگر مفت هم بدهند تو را نمی خرم:

۱۳۸۸ اسفند ۱۱, سه‌شنبه

سیه روز

کیم من عاشق سرگشته یی آواره ازکویش*اسیری نا امیدی بسمیل پیکان ابرویش*ندیدم اشک و آه حسرت ورنج ندامتها*سیه روزی پریشان خاطری آشفته چون مویش*بیاد ترک چشمش ترک عیش خانمان کردم*چومجنون رهسپاردشت غم دنبال آهویش*چمال بیزوالش آیت صدق و صفا باشد*جهان بیند جمال خویش در آهینه رویش*غمینم.خسته ام.سرگشته ام.درمحنت ورنجم*نمی بینم پریشان ترزخود در جعد گیسویش*کلام آتشینت(       )زان شعله میبارد*که طبعت آشنای میکند باشعله خویش