کل نماهای صفحه

۱۳۸۸ اسفند ۱۷, دوشنبه

دیگر گول ترا نمیخورم.

ابلهی ریسمانی به خر خود بسته. سرریسمان را گرفته و خود از پیش می رفت. عیاری آمد ریسمان را ازسر خر باز کرد خررا به رفیق خودداد و ریسمان را به سر خود بست. چند دقیقه که گزشت. سرفه کرد.
صاحب خر به عقب برگشت عوض خر آدمی را به ریسمان دید.
گفت( خر من په شد؟) گفت . من همانم!
چون به مادر خود بی ادبی کرده بودم.در حق من نفرین کرد.خدا مرا خر نمودحالا دل مادربه حالم سوخت.دوعا کرد دوباره بصورت آدمی در آمدم.
صاحب خر. ریسمان خودرا باز کرد و از او عذر خواست که من نمیدانستم ومدتهااز تو بار کشیدم وبر پشت سوار شدم امیدوارم که از تفصیرمن بگزری.
چند روز بعد در میان مال فروشان خر خودرا دید که میفروشند.پیش آمد وسر به گوش خر گزاشت وگفت!ای بیشرم باز در حق مادرت چه بی ادبی کرده ای که خر شده ای؟ دیگر گول ترا نمیخورم واگر مفت هم بدهند تو را نمی خرم:

هیچ نظری موجود نیست: