کل نماهای صفحه

۱۳۸۸ آذر ۲۳, دوشنبه

پیام

کار ما امروز چی خام افتاده است...... ارتبات با مسیچ و پیام افتاده است
من که گفتم چون در میان دوستان....... من ندانم که بدشمنان افتاده است
گفتوگو ما بوداز همه پنها نـــی...... لیک در میان خاص وعام افتاده است
هر کسی گوید چون مرادایوانه ای...... خود ندانم این چی خام افتاده است
در گلستان میروم من هرد مــــی...... بوی آن دلبر بر مشام افتاده است
زلف آن دلبر بهر سو پیچ پیچ ......... مر غ دلم چونکه بدام افتاده است
تا بدیدم عکس او عشق شد همدمی ........ بر سرم چون سودای خام افتاده است
تانشسته ام همچو درپهلوی او ........ در دلم مهر الفت مدام افتاده است
آخر آن بر من ستم کرد و رفت ........ آن نگاه اوبر دیگران افتاده است
آن مرغ الفت ازکفم پر کشید.......... چون بدست آن زاغ مدام افتاده است
مجلیس عیش طرب بر من مدام ........... بر دل بشکسته ناتوان افتاده است
من چو بیتاب از سلام ازکلام.......... همچو پیمان فکر خام افتاده است

هیچ نظری موجود نیست: