کل نماهای صفحه

۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه

برتربت مادرم

تاسایه اقبال برفت از سرم امروز....شد خردته بار جفا پیکرم امروز........خون میچکد از دیده غم پرورم امروز......در خاک نهان گشت رخ مادرم امروز.......گردید دل سرد لحد بسترش افسوس......شد خاک سیه بالش زیر سرش افسوس.....اکنون سر من حشر بپاشد بکه گویم......قدم زغم غصه دو تاشد بکه گویم.....آن عشرت جاوید کجاشد بکه گویم......بینایم ازدیده جداشد بکه گویم......تیرالم ودردجهانم بجگرزد.......آن زخم کهن به نشد وزخم دگرزد........ای مادرمن!مادرنیکو سیرمن!....گل زد بخداازغم مرگت جگرمن.....درگلشن گهتی شده داغت ژمر من.....ای بخبر از گریه شام وسحر من.......هر سو بدوم گریه کنان جایتو بینم......یاروی زمین نقش کف پای تو بینم......از اشک بمرگت رخ من رنگ نمودی.....منند کمان قامت من چنک نمودی.....افسوس که جادر لحد تنگ نمودی.....بالشس ابدزیرسرازسنگ نمودی.....ای مادر من جایتودردیده من بود....یادردل افسرده رنجیده من بود.....ای مادرم از حال دلم بی خبر استی.....افسوس دریغا به جهان دیگر استی.........در جنت حق راحت وآسوده تر استی....زان بی خبر ازحسرت وآه پسر استی.....سخت است که مهر تو فرا موش کنم من........زاکلیل سخن قبر توگل پوش کنم من.

هیچ نظری موجود نیست: