کل نماهای صفحه

۱۳۸۸ بهمن ۱۷, شنبه

در باره عشق

بیا پرده های تعارف را کنار بگزاریم صندوقچه دلهارا باز کنم:سلام در گلویت بغض میشد سلام را میگرستی اما به اشک شسته شود که مبادا حریم مبارکش آلوده گرید:عاشق شدن حرف بشخص زیبا غلاقمند شدن نیست بلکه بمعنای باز سازی اجتماع ودید نو از جهان است عموماٌ شاعرانند که عاطیفه وعشق  را لابلای واژه های زبانی در فورم(شکل) و به وصیله خیال و درد از عمق دل خود را به قلم بیان میدارد و تمام درد وغصه خودرا و یگانه راز خودقلم را انتخاب مینماید و به شعر و غزل درج میکند وبیان میدارد( اندیشه خلاق) شان در ماهیت حلاجی کرده وارایه میدهد این عشق ها اکثراٌ برای ایجاد خود به انگیزه شخصی نیاز دارند که حاصل سوز وگداز شاعرانه گردند مانند شمس برای مولانا و همچنان( من) ناکام گرفتار عشق شدم ثمره آن به ناکامی انجامید وشب ها به یاد معشوق خود فکر میکرد و تنها بچیزی تکیه نمودم که درد مرا کم میکرد این قلم بود و تمام شبها این قلم آرام نداشت بروی کاغذ تکان میخورد واندکی درد مرا کاهیش میداد تا رسید که این قلم به شعر و غزل شروع نمود و تمام غصه های دلم را به رقم شعر وغزل بروی صفحه کاغذ بیان میکرد هر کسی به این مرحله برسد باید یک مونس وهمراز پیدا نماید که برای شان بگوید من از این جمله شب تار وستاره های آسمانرا خطاب میکردم وبا مهتاب بعضی وقت میشد که مهتاب هم از چهره پژمرده من خجالت میکشید وچادر سیارا بر سر میکرد ومن باهمان تاریکی شب :با اسرار که بر من پیداست وکسی دیگر از این اسرار آگاه نیست وتنها راهی است که میتوان این راه را انتخاب کرد و در این علم فراخ که همه موجودات وانسان ها زیست منماید یکسی پیدا نشد که مرحم بزخم من بگزارد بعضی ها پیدا میشد چند وقت بمن درد دل میکرد وبعد از مدتی میرفت ونمک بروی زخمم میپاشید میرفتکه این تلخ تر از هر نوع شکنجه میباشد .دیگر گنجایش ندارد که درد دل بگویم امین جا بس میکنم ( پیمان )ای جان دل و جانانه من......تارفته یی ازویرانه من......آرام نمیگرد زغمت......در سینه دل دیوانه من....رفتی ونرفت ازدل غم تو.....تو فارغ ودل درماتم تو....ای مرحم داغ سینه من.....افسون سخن سبزینه من...سودای تو ام از سر نرود.....ای آرزوی دیرینه من.....جز یاد تو یم کو یار دیگر......جز گریه پی ات کوکار دیگر....ای لعل تو اشک آب بقا....پیچ و خم زلفت دام بلاه....تا زنده ام از خاطر نرود.....آن طرز خرام آن قدرسا....هر جا که رود بیمار تو ام.....تا استی و استم یار تو ام....آزرده فلک بسیار مرا....ببریده زتو ای یار مرا.....افگنده بکنجی خوار مرا.....گر یار منی یاد آر مرا

هیچ نظری موجود نیست: