کل نماهای صفحه

۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه

داشتم

حسرتا با  وجد ومستی ها جهانی داشتم-----شعله بنهفته در نطق و بیانی داشتم-----
چون هزارازدرد الفت داستانی داشتم----یادایامی که در گلشن فغانی داشتم------
در میان لاله و گل آشیانی داشتم------
روزگاری پیش آن مه پیکر سیمین عذار------بود بیرون از کفم یکسر زمام اختیار---
گشتمی سیماب سان از سوز وصلش بیقرار----گرد آنشمع طرب میسوختم پروانه وار---پای آن سروروآن اشک روانی داشتم----
گرچه عشقش دشمن تشریف عقل و هوش بود-----جمله اعضایم به بزم اوسرا پا گوش بود-----نیشها میدیدم اما در نگاهم نوش بود-----آتشم در جان ولی از شکوه لب خاموش بود---عشق را ازاشک حسرت ترجمانی داشتم---
تا که اوراق دلم را لطف او شیرازه بود-----از نشاط وصل ما در هر کجا آوازه بود----زانکه ماراناز ونوش و عیش بی اندازه بود---در خزان با سرو و نسرینم بهار تازه بود----در زمین با ماه سیاره آسمانی داشتم---
همچو بلبل می سرودم مست در صحن چمن----بی خبر بودم زدنیای غم ورنج و محن----نیست هرگیز از حقیقت دور مارا این سخن----درد بی عشقی زجانم برد طاقت ورنه من-----داشتم آرام تا آرام جانی داشتم---- 

هیچ نظری موجود نیست: