کل نماهای صفحه

۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

در حصار غم

میکند افتاده تر افتاده را----در حصار غم کشد آزاده را---باز در این گیرودارچرخ پیر---پرزنم در دام چون مرغ اسیر----زخم ها سینه را کاری کند----اشکهای بسته را جاری کند-----میکند هر جا دل غمگین سراغ---تا گزارد داغ را بالای داغ----چرخ صیاد یست . صید دل کند---تا بتیر دردو غم بسمیل کند---بار غم بر دوش خود بردم بسی---تیر مأ یوسی بدل خوردم بسی----گنج دل بادست غم تاراج شد---تیر غم را قلب من آماج شد---کس مبادا این چنین زاریکه من---با دل پرداغ افگاریکه من---سینه ام گلدوز است ازداغ جفا----من جلو رنج مصیبت از قفا---بار صدها دردوغم بردوش من---جامه غم زینت آغوش من---جای گل هر لحظه خار آید بچشم---داغ دل جوش بهار آید بجشم---آنچه رنگین ساخت رخسار من است----آنچه کاسد کرد بازار من است:

هیچ نظری موجود نیست: